شنبه 90 مرداد 29 :: 9:49 صبح :: نویسنده : ایرج گلشنی
خانواده در انسانیت: انسان با انسانیت خود انسان است و لاغیر. انسان ماندن منوط به انسانیت است و انسانیت عبارت است از قواعد، حریم ها و روابطی که فطرت، عقل و احساسات پاک انسان برای او تعریف می کند. این رو، هر چه که در چارچوبی از فطرف، عقل و احساسات پاک بشری و شهوت مقدس که ضامن بقای نسل است باشد، عملی انسانی و غیر آن غیر انسانی است. خانواده یکی از حریم هایی است که با فطرت، تعقل و احساسات پاک بشری شکل یافته که از همان انسانیت دفاع نماید. خانواده از یک سو ساخته و پرداخته ی انسانیت انسان واز سوی دیگر نگهبان و نگهدارندهی انسانیت انسان و حتی تکامل دهندهی ان است. از این سبب است که انسان تا در ذات خود انسان است، به خانواده گرایش دارد و خانواده از آن جا که بر آمده از انسانیت انسان است، در جهت همان انسانیت به کار گرفته می شود. اگر بخواهیم ضد ارزشهایی را رواج دهیم که با ذات انسانی انسان ها منافات دارد، در ابتدا باید زمینه را آماده کرد و برای فراهم آوردن زمینه لزوما باید دست آورد انسانیت انسان را که انسانیتش پشت آن در برابر ضد ارزش ها سنگر گرفته است را از میان برداشت و آن چیزی نیست جز خانواده. خانواده در عرفان: هدف از خلقت بشر، تعالی روح و تکامل انسان است. تعالی و تکاملی که فقط در سایهی زوجیت امکان پذیر است. در کائنات هیچ یکی نیست و هر چه هست دو و بیشتر است. اما پایهی تکامل لزوما بر زوجیت و دویی نهاده شد ه الا خدای کریم که واحد است و تنها استثنای ممکن است. در عالم نبات، جماد، حیوان و انسان بیاستثنا، تکامل بر مبنای زوجیت و ترکیب و تلفیق مواد و اجزاست و هیج وجود خارجی با یک عبارت و یک جزء وجود ندارد. حتی اتم که کوچکترین عنصر شناخته شده تا امروز است خود دارای ترکیبی از نوترون و الکترون است. به عبارتی خانواده ی اتم خود اعضایی دارد که با ترکیب مناسب آن اجزا، جهان به شکل کنونی ظاهر می شود و در صورت هر گونه جداسازی این خانواده، میشود انتظار تخریبی بزرگ و انحطاطی قطعی داشت. خانواده که از ازدواج دو کس به وجود میآید، بی شک مسیری است به سوی تعالی روح و تکامل انسان که از این حیث حائز اهمیت فراوان است. خانواده و روانشناختی: انسان تنها، موجودی سست، بی ریشه و بدبخت است. نه کسی دارد که دلش هوای کسی کند، نه معیاری که به خاطر آن آدابی رعایت کند،نه التجاه و پناهی که به آن تکیه کند و نه امید و آرزویی که به خاطر آن زندگی کند. فهم ارزش خانواده در گرو درک مصیبتهای انسان تنهاست. انسانی که گاه به همه تعلق دارد و عین حال به جایی بند نیست و به کسی تعلقی ندارد. انسانی که هر آن در معرض یأس مطلق قرار دارد. انسانی که آماده است که از هر سو بیفتد چون از هیچ سو به جایی متصل نیست. خانواده مهمترین پایگاه نشر امواج مثبت، تقویت کننده های روانی و افزایش امنیت و آرامش و اعتماد به نفس و عزت نفس افراد است که در صورت از میان رفتن، تولید و انتشار مثبتها در زندگی فردی به شدت کاهش می یابد و فرد به سمت خود باختگی پیش می رود که در این صورت انحراف آن آسان و بهره برداری از آن در جهت افکار شیطانی امکانپذیر خواهد بود. خانواده و جامعه شناختی: نه تنها جوامع با خانواده هسته گذاری و آغاز می شوند بلکه با وجود آن،جامعه به معنی واقعی پایدار می ماند و هویت اشخاص هم به رسمیت شناخته شده و پایدار میماند. بدون خانواده فرد به سمت الیناسیون و تبدیل شدن به چیزی غیر از آن چه هست پیش می رود و به دلیل بیهویتی، در تضاد با خود و دیگر افراد، با از دست دادن توان و استعداد زندگی اجتماعی، موجب فساد و تباهی خواهد شد. جامعه زمانی ممکن است که بر اساس قواعد دینی، تفاهم های فردی و قراردادهای اجتماعی، مجموعه ای از افراد بتوانند کنار هم قرار گیرند و با هم به سر برند. خانواده که علاوه بر همه معیارها از پارامترهای احساسی و عاطفی هم بهره مند است، کوچکترین، با ثباتترین و شریفترین و آشناترین جامعه است که اگر از میان برداشته یا تضعیف شود، دیگر اجتماعات و جوامع که در حقیقت برآیندی از نها د خانواده هستند منهدم خواهند شد. چه وقتی خانواده بمیرد، مرگ دیگر اجتماعات گروه ها و جوامع آسان تر خواهد بود چون حس انسان نسبت به آنها گرایش کمتری در قیاس با خانواده دارد.
خانواده و ادبیات کهن ملل: جستاری کوتاه در ادبیات و فرهنگ و تمدن کهن ملل به خوبی نشان می دهد که انسانهای همه ی اعصار به خانواده اهمیت بسیاری می دادند. حتی در امریکای سده ی پیش، خانواده از اهمیت چنانی برخوردار بود که بدون آن زندگی میسر نبود. آن چه امروز در امریکای جدید می گذرد، نه تفکر قبایل اولیه و ساکنان ابتدایی بلکه تفکر و اندیشه ی صهیونیسمی است که حاکمیت پیدا کرده است و در حال شکستن آخرین مقاومت های آخرین بازماندگان خانواده های اصیل است تا با انهدام مرکز مقاومت، نفوذ خود بر روح و جسم و جان همه اقشار جامعه امریکا را محقق کند. صهیونیسم برای تمام جهان چنین فکری در سر دارد و برای ان بسیار تلاش می کند. استحکام خانواده در آیین کهن بشری به شدت جلوه گر است تا جایی که مکاتب را به سوی خود کشید ه و در خود هضم میکرده است. اهمیت به خانواده در اولویت کار افراد بوده و برای حفظ خانواده دست به هر اقدامی می زدند بر ع کس امروز که بسیاری از ضد ارزشها در خانواده ها امری عادی و حتی اولیات زندگی و ارتباط دو موجود مانند ارتباط عاطفی و کلامی و جنسی به حداقل ممکن رسیده است و روز به روز به کاهش نهاده است. آن چه دنیای متجدد امروز ی با ابزاری به نام تکنولوژی جایگزین خانواده کرده است، سهمگین تر از آن ست که بتوان تصورش را کرد و در صورتی که جوامع امروزی حرکتی جدی و بسیار قوی انجام ندهند، امیدی به وجود خانواده به معنی واقعی نخواهد بود و گرفتار شدن به وضعیت امریکا و بخصوص اروپا و بخصوص کشوری مانند ایتالیا دور از ذهن نیست. یعنی زندگی با جمعیتی بزرگ به جای زندگی با کانون محدود اما گرم خانواده. انهدام خانواده و اهداف دشمنان ایران اسلامی: تجربه ی تجزیهی خانواده ها در کشورها مختلف به خصوص در کشورهای اروپایی نشان داد که یکی از موثرترین روشهای تخریب اجتماعات و نابودی اتحاد ملی و به چالش کشیدن نسلهای آینده و ایجاد امکان هر گونه تغییر و دگرگونی در افکار،عقاید و باورهای یک اجتماعی و انحراف و تحریف فرهنگ و تمدن آن، همانا تجزیهی خانواده به افرادی مجزا و بی هویت است. با این تجربه بزرگ که طی پنجاه سال اخیر به شدت هر چه تمام تر آثار و نتایج خود را بروز داد، دشمنان انقلاب اسلامی به طرز مشهود و محسوسی کمر همت بسته اند تا خانواده را در ایران از میان بردارند. نفوذ به درون خانواده ها از یک سو و دور ساختن اعضای خانواده از سوی دیگر از استراتژی های مهم دشمنان است در حالی که بی توجهی برنامههای کلان ملی به صیانت از خانواده آن گونه که انتظار می رود، باعث تسهیل در نفوذ و تسریع در جداسازی اعضاست به نحوی که به سرعت هویت و قواره ی خانواده در ایران نیز دگرگون خواهد شد. افزایش نامتناسب سن ازدواج، نگرانی جوانان از ازدواج و ترس از آن، افزایش چشمگیر نسبت دختر ازدواج نکرده به پسران. فشارهای مالی. عدم ارتباط صحیح برای آشنایی و ازدواج از سر هیجان تا رفتار عقلایی از جمله ی مهمترین مشکلات و مصیبت های خانواده امروز است که در سطح ملی تقریبا هیچ استراتژی مشخصی برای مواجه با آن وجود ندارد. مهمترین اشکال نبود استراتژی ملی است که در لوای آن همه ارکان و دستگاه ها و نهادها هم جهت عمل کنند. نبود همجهتی ضمن تحلیل امکانات و بودجه ملی گاه باعث تضادها و تعارض ها می شود که در این رابطه شاید تشکیل یه شورای عالی ملی که تمامی فعالیت ها در سطح کشور در دستگاه های دولتی و غیر دولتی را یک کاسه کند، امری ضروری باشد. موضوع مطلب : دلیل درباره وبلاگ منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 57
بازدید دیروز: 50
کل بازدیدها: 213173
|
||||